بی عنوان
من همان خنک نسیمی بودم
که دل برد ز دلدادگی ابیات خام مهتاب
و دل سپرد به خلوص کوچه بی انتهای شب؛
شبی که سقف شد برای شهاب شعرم،
تا بتابم به حجم روشن چشمانت
و تو هر شامگاه
این دل شوریده حال را
قابل بدانی برای شنیدن آن همه شیدایی
که از گام صدایت می تراود؛
گامی که از حرف عشق،
کوتاه نمی آید...!
"ترمه سلطانی هفشجانی"
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 97/3/16 ] [ 10:11 عصر ] [ ترمه سلطانی هفشجانی ]